پروتوکل صهیونیسم
پروتکل ها
(Protocols of Learned Learned Lidersofzion)
یکى از حیرتانگیزترین و عجیبترین و خطرناکترین کتابهاى سیاسى که تا کنون انتشار یافته است، کتاب (پروتکلهاى حکماى یهود) مىباشد(1).
شما هنگامى که این کتاب را مطالعه کنید، حتما متوجه خواهید شد که همین یهودى که آنها را مردمِ سالم و بىآزارى فرض کرده بودید، چه تشکیلات خطرناک و زیان بخشى را تشکیل مىدهند.
این کتاب را چندین مرتبه مطالعه کردهام و هر بار که آن را مطالعه کرده دهشتم افزونتر شده است. این کتاب مجموعهاى است از سخنرانیهاى یک شخصیّت برجسته یهودى که براى چند تن از ثروتمندان و افراد با نفوذ یهودى ایراد کرده است(2).
پنجههاى خونین یهود از پشت صفحات کتاب به خوبى پیدا است و صدق گفتار (اوسکارلیفى) یهودى ازاین کتاب به خوبى معلوم مىگردد، که مىگوید: پادشاه اخلال گران، فتنهانگیزان و جلادان جهان ما هستیم(3).
اینکه توجّه شما را به چند پروتکل جلب مىنمائیم، تا این افعىهاى پرنفوذ را که یگانه شعار آنها همان کلامى است که (دى) اسرائیلى نخستوزیر سابق بریتانیا گفته است:
غَدْر (نیرنگ)، دروغ و خیانت در راه پیروزى گناه نیست(4)، بشناسد. و از سیاستى که دو جنگ جهانى را برپا نموده و میلیونها مردم را به کشتن داد، اطلاعات تازهترى بدست آورند.
پروتکل شماره1:
تِز آزادى سیاسى را ما وضع کردیم، ولى برما لازم نیست که آن را تطبیق کنیم، امّا اگر ضرورت پیدا کرد تمسک به آزادى سیاسى براى جلب مردم مانعى ندارد.
فرق نمىکند کشمکشهاى داخلى و یا جنگهاى خارجى دولت را از پاى درآورد و آن را بدست دشمن بسپارد، در هردو صورت افتخار ما این است که سقوط کشور بدست ما انجام گرفته است.
اخلاق و سیاست جمع نمىشوند، بنا بر این حاکمى که خویش را مقید و پاى بند به دستورات اخلاقى مىداند، در واقع مغز سیاسى ندارد و هرگز حکومتش پایدار نمىماند.
حقوق ما در پس (قوه) مخفى است، در حقیقت (حقّ) یعنى: آنچه در دست دارى به من بده، تا ثابت کنم، من پُرزورتر از تو هستم.
هدف واسطه را توجیه مىکند و هرچه در راه رسیدن به هدف انجام دهیم خوب است.
ما نباید خود را به جملات: این بهتر است این اخلاقى است و مانند آن مقید سازیم.
جوانان نصارى را به مواد مخدر معتاد کرده و به شکل کلاسیک Classics آنها را منحرف سازیم.
حیا، عفت و ناموس را به وسیله قهرمانان، آموزگاران و کلاً آموزش و پرورش از مغزها بیرون آورده که این چیزها در اجتماع مفهومى ندارد.
دروغ و سرنیزه و خدعه یگانه شعار ما است.
به عقیده ما زور، عنف و جبر یگانه عامل ایجاد عدالت اجتماعى است
ما نخستین کسانى بودیم که جملات آزادى، مساوات و اخوّت را در ذهن مردم انداختیم، مردم بیچاره هم آنها را طوطى وار تکرار کردند در صورتى که هیچ یک از آنها تا به حال تحقق نیافته است و در نتیجه هم آزادى فردى را از دست داده و هم از حقوق اجتماعى خویش محروم شدند.
با آن که این کلمات مانند کِرم، سعادت نصارى را آهسته آهسته نابود مىکند، با وجود این، آنها پرچم ما را بر فراز کشورهاى خویش نصب کرده و دولتهاى خود را یکى پس از دیگرى در اختیار ما گذاشتند.
پروتکل شماره2:
از بین مردم افرادى کوتاهفکر و بىرأى را انتخاب خواهیم کرد، تا هرچه به آنها دستور بدهیم بدون چون و چرا اجرا نمایند.
خیال نکنید که این تصریحات پوچ و بىاساس است، به خاطر داشته باشید، ما بودیم که زمینه را براى داروین Darwin و مارکس Marx و نیتچه Nietshche آماده ساختیم و به اصطلاح به آنها سر و سامان دادیم.
روزنامه، یکى از بهترین و مهمترین وسیله نشر افکار ما است.
روزنامه نگارى یکى از منابع سرشار فرهنگ است، ولى چون دولتها نتوانستند از آن بطور شایستهاى استفاده کنند سرانجام بدست ما افتاد، به وسیله آن توانستیم افکار خود را در اذهان مردم بگنجانیم و صدها کرور طلا و نقره جمعآورى نمائیم.
ادامه مطلب...
بعد از شهدا چه کردیم
خدا خواست تا دریچه ای از زمین به آسمان باز کند وشهادت را پلی میان خاک و خورشید قرار داد و شهادت شد، نردبان آسمان و شهید محدث حدیث دوستی خاک با خورشید، راوی عشق ، عشق بلبل با گل و مفسر تنهایی شب بو، و دوستی و پیوند ابدی خاک با خورشید زمانی به امضا رسید که خاک ذره ذره ی وجود شب بو را احساس کرد.
چه کردیم با احساس شب بو ها و چرا زیر پا گذاشتیم احساس آلاله ها را ، وای بر ما که این چنین حریم شهادت را نقص کردیم ما را چه میشد که این چنین به حرمت شکنی برخواستیم. صادق باشیم و اندکی به دل خود رجوع کنیم و ببینیم بهد از شهدا چه کردیم.
با خون جاریشان در رگهای جامعه، چه کردیم با دریا بعد از باران، چه کردیم با شبنم بعد از گل سرخ ، دچار فراموشی شده ایم دردناک و پشت کردیم به هرچه خوبی بود و در چاه عمیق بی دردی افتادیم.
حال دیگر بامیدانهای مین غریبه ایم ، دلتنگ های اروند را نمی فهمیم ، نمیدانیم دوکوهه کجاست وچرا به شلمچه می گویند بقیع کربلا؟!
از چه ماندیم و به چه پرداختیم ، از دل خویش دور شدیم و مظلومیت بسیجیان آزارمان نداد حضور خاک ریز ها را اضافه دانستیم، برخواستن در نصفه های شب برای اقامه ی نماز عشق جای خود را به تماشای فیلم های گوناگون داد، دعای کمیل شبهای جمعه آرام آرام فراموش شد .
آنزمان چشمها از خوف خدا خواب نداشت و اکنون از تماشای فیلم های تلویزیونی، فرصت نمی ابد. کار آنان آنزمان تقسیم سیب بود در اوج صفا و صمیمیت و اگر سهم کسی بیشتر میشد نظر بر این بود که مشیت پروردکار بر ان رفته است و ما اکنون در پی تقسیم زمین خداییم و بر سر آن در جنگ و جدال .
آن زمان در جیب هر کسی قرانی بودو عکس امامی و حالا حتی نقش بلوز ها هم شده است عکس غربیان مثلا معروف و مشهور از فوتبالیست گرفته تا هنرمندو...عکس این تهی دلان از در و دیوار میریزد، و حال بر سر ریختن بر چهارراه ها و بازار ها با هم مسابقه میدهند.
نه خود پی تفسیر شهدا رفتیم و کسانی را که می رفتند دیوانه انگاشتیم و به تمسخر گرفتیم و افزودیم یک دشت خالی چه لذتی برای دیدن دارد؟خود خاک جبهه را نبوییدیم و کسانی را که می بوییدند تحذیر کردیم که ان خاک شیمیایی شده است ، حال از کجا خواهیم دانست احساس شیمیایی را ، آنگاه که تیمم از خاک طلائیه میگیرد و بر مهر تربت شلمچه نماز میگذارد هر شهید تا خاک را نمی بویید و نمی بوسید نمی رفت و ما دفتر شهادت را بستیم و خاک را کنار گذاشتیم ،از تماشای خورشید کناره گرفتیم و بهانه ی مان آن شد که نورش چشم را میزند و ما که در معیت قافله ی نور طی طریق میکردیم در سایه ساز ظلمت اتراق نمودیم ، یک هفته غسل جمعه را فراموش کردیم هفته ی بعد جمعه را و هفته ی بعد مهدی را......
به خاطر نظر یکی از دوستان مطلبم را به نوعی تغییر دادم و ممنون هستم از دوستان گرامی به خاطر نظرات مفید و سازنده شان خواهشا نظر بدهید تا مطالبم بهتر از آنچه هست ارائه دهم.
زمانی که باران بارید اخمهایمان در هم رفت و گفتیم که پیک نیکمان به هم خوردو این شد که دیگر باران نبارید(مثل امروز 13فروردین ماه1387) و ماکه زمین و زمان را به گناه آلوده بودیمدر گرداب سیاهی و پلیدی گناه غوطه ور شدیم ، زمانی بود که چشمها جز در پی بهشت نمی گشت و اکنون چشمها خو گرفته اند به گناههای زهرآلود، دیگر چشمها برای دیدن لاله ها باز نمیشوند ، دیگر دل چشمهای مردم برای شقایق ها تنگ نمی شود و دیگر چشمها به یادشهدا وغربتشان نمی بارد
زمانی بود که فاصله میان عاشق و معشوق سجده ای بود خونین و حال میان مردم و خالق گناهان کبیره ای است که دیگر خو گرفته اند با مردمان ، درست است سکه ی اسرار بر صغیره کرده ایم کبیره هامان از شماره خارج شده است
ما را بهاری دگر گونه بود ،ما نسل سبز سحر را دیده ایم و ماییم دلتای جا مانده از رودهایی که از این سرزمین رفته اند ، پس چه شد که ما اهل کوچ بودیم در سنگلاخها سکنی گزیدیم! ، ما که دل به روزنه های آسمان بسته بودیم به روزنه های کلبه هایمان بسنده کردیم ! ما که با ستاره ها سخن میگفتیم با شمع خلوت خویش نیز بیگانه شده ایم ! چرا به این زودی از جوشش افتادیم ، آیا تهاجم این غربیان را قبول کرده باجان و دل پذیرفتیم .پس چه شد که ما ادعا میکردیم ما را با جنگ میشناسند
بی دینان را با گناه مارا با بلا میسنجند و اینان را با رفاه. پس چه شد شهیدان رفتندو حدیث البلاء للولا نیز فراموش شد.
چه کردیم با جانشینان شهدا ، اولین وارثان خون شهدا، با جانبازان
ابن ایثارگران حقیقی فی سبیل الله و زمانی که سخن از آنان به میان آمد آنان را برای جنگ مناسب یافتیم . شهیدان رقتند و حکایت چفیه ها هم به فراموشی سپرده شد
شهیدان رفتند و حرمت چکمه ها هم شکست.
شهیدان کجایید ، بیایید و مهدی را هم با خود بیاورید تا بنگرند دل غمناک نائبش را.
بیایید و موعودمان را هم بیاورید تا بلکه دوباره از خواب غفلت بیدار شویم .شهیدان بیاید وببینید که دیگر کسی در این سرزمین وقت خواب وضو نمی گیرد.
حیف ، حیف از ان نخلها که سوختند و ما ماندیم ، حیف از آن خاکریز ها که رد پای پاتک ها مقاومت کردند ومحو شدمن و ما ماندیم . کاش مردانگی را از سیزده ساله ها می آموختیم و کمی درد دردمندان را احساس میکردیم کمی درد شهدا را میفهمیدیم .در اقلیم وجودبی دردی، عجب ردیست. به درستی که به فرموده ی مقام معظم رهبری گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهدا کمتر از خود شهادت نیست به خاطر خودمان هم که شده ((اندکی نگران فردا باشیم تا مبادا به تکلیف عمل نکنیم)) برخیزیم و غبار از مزار شهدای این بهشت با صفای زمین بر گیریم و به نظاره بنشینیم
((گفتگوی گلاب با سنگ مزار شهید را))
سلام به همه ی دوستان
من بیشتر مواقع که حوصله ام سر بره و یا این که دلم تنگ بشه به کارهایی مانند رانندگی توشهر یابهتر بگم پرسه زدن توخیابونها و یا به قدم زدن در کوه و دشت و یا این که در خانه مینشینم وبه کارهای به خصوصی دست میزنم که به نوعی آرام بخش هستند یکی از این کارها خواندن اتفاقی چند بیت از دیوان حافظ هست که امروز مثل همیشه دیوان حافظ همدم بنده شده به ابیاتی رسیدم که خیلی عالی هستند و خواستم بی نصیب نباشید
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید ... وظیفه گر برسدمصرفش گل هست و نبید
صفیر مرغ برامد بط شراب کجاست ... فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوه های بهشتی چه زوق در یابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسد آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد که با کسی در گرم نیست برگ گفت و شنید
من این موقع رنگین چو گل بخواهم سوخت که پیر باده فروشش به جرعه ای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید
سلام
تا حالا از خودتون پرسیدین که.....
بعداز شهدا چه کردیم.......
بله. تا حالا از خودتون.دلتون پرسیدین که بعد از این که شهدا ما رو گذاشتند وجانشان را فدای غیرت و دینشان کردند ،چه کارهایی کرده ایم
فردا یا پس فردا میام و یا اگه نتونستم دوسه روز بعد میام
فقط به کارهای خودتون و کرده های خودتون و این که اگه در مقابل اونها یا آقا امام زمان ایستادیم چه جوابی برای اونها داریم فکر
کنید و اگه زحمتی هم نباشه در قسمت نظر خواهی گوشه ای از دلت رو هم بزار ما که همدیکر رو نمیشناسیم و میتونی خیلی راحت حرف دلت رو خصوصی یا عمومی با وبلاگ هم در میان بزاری
من محمود هستم فرزند این خاک
فرزند ایران زمین و آذربایجان جانباز
فرزند قافلانکوه .....
یه متنی رو در رابطه با شهیدان آماده کرده ام که بعدا آپ میکنم اون هم زمانی که نظرات شما رو هم ببینم
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 34
کل بازدید :1289130


اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]

زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86
